Sunday, July 6, 2008

تبریک به دانشجویان و استادان دانشگاه آزاد اسلامی و اراذل و اوباش سیاسی

جایزه صدها میلیون دلاری جناب دکتر عبدالله جاسبی
خبرها پی در پی از راه می رسند و نفس روزنامه نگاران و خبرنگاران را به شماره می اندازند. بر اساس همین خبرهای لحظه به لحظه، امروز برای اولین بار در تاریخ دانشگاه های ایران، ابتکار بزرگی از طرف دانشجویان، استادان و کارمندان صدها شعبه دانشگاه آزاد اسلامی در سراسر ایران در یونسکو و سازمان ملل متحد به نام "جایزه جاسبی بزرگ(!)" به ثبت رسید. 1
این جایزه، برای اولین بار به خود جناب "عبدالله جاسبی" بزرگ؛ رئیس همه دانشگاه های دانشگاه آزاد اسلامی ایران که بانی اندیشه و ترمنولوژی جدیدی در علم و دانش حقوق و قانون گذاری در تاریخ بشر است، داده خواهد شد. او با این فکر بکر، نه تنها مشکلات حجیم و چون کوه ایران اسلامی، بلکه همه مشکلات بنی بشر را حل کرده است.1
قرار است، جایزه دکتر"جاسبی بزرگ(!)" با جایزه بین المللی "نوبل" رقابت بکند. در سال اول، این جایزه فقط برای قدر دانی از تحقیقات علمی جناب دکتر عبدالله جاسبی بزرگ(!) در زمینه متدولوژی اراذل و اوباش، به وی داده خواهد شد. اما قرار است از سال آینده، علاوه بر جایزه صد میلیون دلاری به یکی از فعالان در زمینه ترمنولوژی اراذل و اوباش، یک صد میلیون دلار هم به افراد برتر در زمینه های حقوق بشر، فعالیت های سیاسی، نوآوری در تکنولوژی های جدیدی چون انرژی هسته ای، تلفن همراه، ماهواره، اینترنت و ... ، به نویسندگان و کوشندگان در اینترنت، نویسندگان داستان های مربوط به امام زمان، ریاضیات و جدول ضرب اسلامی، داده شود.1
برای تامین هزینه بسیار سنگین این جایزه، دانشجویان، کارمندان و استادان همه شعب دانشگاه های آزاد اسلامی در سراسر ایران اسلامی، در یک تصمصم هماهنگ، سیزده ماه از حقوق سالانه خودشان را به این جایزه اختصاص خواهند داد تا قدردانی خودشان از اولین رئیس دانشگاه آزاد و اولین بانی اندیشه و متدولوژی "ارازل و اوباش" را به نمایش بگذارند.1
در اولین بیانیه جایزه جاسبی بزرگ(!) چنین آمده است:1
واژه های "اراذل و اوباش"، بطور جسته و گریخته و هر از گاهی، از زبان مقام های پلیسی، قضایی، سیاسی و مراجع دینی ایران شنیده می شد. اما جنبه علمی و دانشگاهی به خود نگرفته بود. در تاریخ ایران، به خصوص تاریخ خیلی معاصر و اسلامی کشورمان، مقام های پلیس، دادگاه ها، رهبران و احزاب سیاسی از یک طرف و مراجع دینی، آیت الله ها و حجج اسلام از سوی دیگر، با هر کس که مخالف بودند و هستند و راهی در پوشش قانونی برای سرکوب آن ها نداشته و ندارند، با استفاده از این واژه ها، آن مخالفان را از جلو پایشان برمی داشتند و برمی دارند.1
چرا که این واژه ها، همچون مواد نایاب و گران قیمت تریاک و هروئین، هم وجدان خود آن ها را بخواب فرو می برد هم وجدان توده مردم را. ولی در آن زمان، هنوز واژه "اراذل و اوباش اسلامی" ابداع نشده بود که توسط جناب دکتر عبدالله جاسبی بزرگ ابداع شد. از طرف دیگر، اصطلاح "اراذل و اوباش هم معنی منفی خودش را داشت و مانند بسیاری از واژه ها معنای خودش را از دست نداده بود. 1
یکی از افراد صاحب نفوذ در حکومت ایران اسلامی ( که از قضای روزگار، این بار آیت الله یا حجت الاسلام هم نیست) جناب جاسبی بسیار بزرگ(!) است. جاسبی (!) رئیس دانشگاه های آزاد اسلامی در سراسر ایران است که سال های سال این دانشگاه را رهبری کرده است. او برای حل بسیاری از بحران های اجتماعی ایران، با بهره گیری از متولوژی "اراذل و اوباش" ، یکی از راه حل های دانشگاه آزاد اسلامی و استثنایی را از از کشو تحقیقات دفتر کارش بیرون آورده و به جامعه علمی و حقوقی ایران عرضه کرد.1
جاسبی بزرگ (!) با عرضه این ابتکار تاریخی خود، انسان دوستی، حقوق بشر خواهی و ارادت همیشگی خودش به سیاستمداران را نشان داد. فعالان سیاسی غیر از دارو دسته خویش ( جمعیت موتلفه اسلامی) را"اراذل و اوباش" نامید و از دولت خواست تا با این دسته از "ارازل و اوباش سیاسی" هم مبارزه کرده و آن ها را هم اعدام کند.1
به عقیده کمیته جایزه بین المللی جاسبی بزرگ(!) نباید پیشنهاد ایشان را نادیده گرفت. چرا که ایده خوبی است و راه حل عملی در پیش پای رهبران جمهوری اسلامی، روحانیان و رهبران مذهبی ایران شیعه گذاشت که مخالف هر نوع فعالیت حرفه ای سیاسی در ایران تحت حکومت خودشان هستند. ولی نمی دانستند، چگونه آن معضل و پدیده را حل بکنند.1
دکترین جناب دکتر جاسبی بزرگ(!) این پدیده را براحتی حل کرد. او با نامیدن فعالان سیاسی که خواستار تغییر نوع حکومت، نوع قانون اساسی و قوانین عادی هستند یا افرادی که خواهان دست بدست شدن دولت، تاثیر رای مردم در انتخاب مسئولان کشور، دادن آزادی به اقشار گوناگون مردم، اعطای حق و حقوق اقلیت های دینی، قومی و اقتصادی به آن ها و ... با عنوان سنگین "اراذل و اوباش"، بسیاری از مشکلات رهبران سیاسی، دینی جمهوری اسلامی را حل کرد و از بار اخلاقی که بر شانه های قضات محترم دادگاه ها فشار می آورد، بشدت کاست. 1
چرا که حکومت تحت مدیریت آنان، قانون مربوط به حقوق چنین افرادی را که در دوران سلطه شاه بر این مملکت فلک زده هم برسمیت شناخته می شد را از میان برده بود. خودشان هم هیچ قانونی را جایگزین آن نکرده بودند. از اول هم اعمال این افراد را در زمره فعالانی که رفتار و خواستشان، منافع جامعه را تامین می کند، بحساب نمی آوردند.1
سال ها بود که معضل "فعالان سیاسی " و ماجرای "تعریف جرم سیاسی" گریبان مسئولان سیاسی و دینی ایران شیعه را گرفته بود. هزاران تن را که خواهان انقراض جمهوری اسلامی یا اصلاح آن بودند را دستگیر و زندانی یا اعدام کرده بودند. اما نمی پذیرفتند که در جامعه اسلامی "مجرم سیاسی" یا "زندانی سیاسی" دارند.1
تحقیق و دکترین جدید جناب دکتر عبدالله جاسبی همزمان با ارائه ای درخواست نمایندگان بسیار عزیر مجلس شورای اسلامی برای اعدام کسانی که امنیت روانی جامعه مسلمانان را به مخاطره می اندازند، به بازار آمد. 1
برای آرام کردن جامعه بحران زده، برای خروج از بن بست دولت و فعالان سیاسی، راه حل بهتری از این به اندیشه رهبر دانشگاه های آزاد اسلامی و جمعیت موتلفه اسلامی نرسید. 1
ما فکر می کنیم که همه آیت الله های جهان تشیع، مرحون این اندیشه و پیشرفت غیر قابل انکار در جامعه اسلامی هستند و به وجود جناب دکتر جاسبی افتخار می کنند. چرا که او با ابتکارش، میخ بازگشت به قرون وسطای اروپا در ایران اسلامی را بیش از پیش به زمین ایران فرو برده و جامعه ما را یک گام که نه، هزاران گام بیشتر در اجرای قانون محمدی، یاری داد. 1
جناب دکتر جاسبی بدون هیچ گونه چشم داشتی، تراوشات ذهنی خویش را در اختیار جامعه و مسئولان محترم گذاشته است. اما در پایان تز خویش، یک تمنا از دولت های آینده دارند که توصیه های علمی او را نه تنها در باره "جمعیت موتلفه اسلامی" بلکه در باره سپاه پاسداران، بسیجیان، انصار حزب الله، فدائیان حسین، همه اعضا و هواداران جناح راست، نیروها و سربازان گمنام امام زمان و نیروی های خود سر، به اجرا نگذارند.1
با احترام
هیات امنای جایزه بین المللی دکتر عبدالله جاسبی بزرگ (!)1
انصاف

Thursday, July 3, 2008

تشنگان به خون

تشنگان به خون جوانان ایران در مجلس شورای اسلامی
آیا ملت ایران خونخوار شده اند؟ یا نمایندگان ایرانیان در مجلس، نمایندگان ایرانیان نیستند؟ و این برگزیدگان هستند که آدمخوار شده اند؟ چه طور ممکن است که ملتی به چیزی تشنه باشد، ولی برای بدست آوردن آن تلاش نکند و در پارلمانش، برای آن نیاز، قانون تصویب نکند؟ در چنین حالتی، حتما آن موضوع برایشان اهمیتی ندارد یا در درجه های بسیار بی اهمیت قرار دارد. 1
مثلا اگر نمایندگان مجلس شورای اسلامی ایران، برگزیدگان واقعی مردم بودند، برای بدست آوردن آزادی، برابری، رفاه، امنیت، مقابله با گرانی و ... که برای آن ها دست و پمجه نرم می کنند، قانون تصویب کرده و دولت یا قوه مجریه را بر اجرای مصوبات خودشان، تحت فشار قرار می دادند.1
اما دغدغه چسبیدگان به صندلی های مجلس شورای اسلامی، نه تنها گرانی، احتمال درگیری نظامی با کشورهای خارجی، بیکاری، خودکشی ها و دیگر کشی ها، مصرف بالای مواد مخدر، و ... نیست، بلکه آن ها اصلا در باره آن ها نمی اندیشند. پس باید نماینده و منتخبان مردم ایران هم نباشند. چون به مسایل و مشکلات مردم، راه حل های قانونی ارائه نمی دهند.1
1
با این حال، نباید یک طرفه به قاضی و دادگاه رفت و نمایندگان مجلس شورای اسلامی را محکوم ساخت و به آن ها مهر "دوری از مردم" زد.1
در این صورت، چگونه می توانیم بفهمیم که کرسی نشینان مجلس شورا اسلامی، به چه می اندیشند؟ و نمایندگان چه قشری از مردم هستند؟ و برای رفع نیازهای آن ها، تلاش می کنند؟
هر کسی، بیشتر به آن چیزی می اندیشد و دغدغه آن را دارد که عمل و رفتارهایش، آن را نشان می دهد. برگزیدگان شورای نگهبان قانون اساسی ایران اسلامی هم با تصویب قانون، نشان داده اند که دغدغه ها، نگرانی ها و دلواپسی های واقعی آن ها چیست؟ تشنه چه چیزهایی هستند؟
آن ها مشکلات روز افزون کارگران، اعتراضات دانشجویان، تحصن معلمان و ... در سراسر ایران بیمار را نمی بینند. آن ها را حس هم نمی کنند. در نتیجه، نماینده این اقشار که مردم ایران (یا اکثریت مردم ایران نامیده می شوند) هم نیستند. از جنس، آن مردم هم نیستند.
1 چرا که حقوقشان را از دولت می گیرند. به دولت بدهکارند، نه به ملت زبان بسته ایران. دولت، پول نفت و مالیات مردم را به جیب آن منتخبان حکومتی، روانه ساخته است تا توجیه گر دولت بوده، دنباله رو آن باشند. نیازهای دولت را تامین کنند و در قالب قانون، بر مردم سخت و سخت تر بگیرند. با قانون، گردن مردم و نیازمندان، مبتلایان به انواع درد و مصیبت ها اجتماعی را بزنند و شکم خودشان را پر بکنند.1
آن ها برگزیدگان فقرا نیستند که نان خالیشان را هم نمی توانند تهیه کنند و زنان و دخترانشان را می فروشند یا اگر خیلی مذهبی باشند، آن ها را می کشند تا تن به فحشا ندهند. آن برگزیدگان، هیچ وقت از خودشان نپرسیده اند که چرا آمار خودکشی های جامعه ایرانیان یک در صدهزار نفر نیست. بلکه بیش از دویست نفر در هر یک صد هزار تن است. آن ها، چون به این گونه مسایل نمی اندیشند، پس نماینده این اقشار هم نیستند.1
اشغالگران صحن مجلس اسلامی ایران، برگزیدگان چه کسانی هستند؟ نگاهی به کارنامه آن ها، موضوع را روشن می کند.1
آن ها نمایندگان آدمخواران، جانیان، قاتلان، خون آشامان و زامبی ها هستند. چرا که برای رفع نیاز آن گروه ها، قوانینی برای تصویب پیشنهاد داده اند. گو این که موارد اعدام و زندان در ایران بخت برگشته، اندک و ناچیز بوده است که پیشنهاد داده اند تا کسانی که در هفت مورد، اقدامی بکنند، "مفسد فی الارض" یا مفسدان روی "همه زمین" تلقی شده و اعدام شوند.1
گو این که تا کنون در ایران، اعدام نبوده و تاثیر آن دیده و تجربه نشده است. آن ها به جای آن که با "علت" بروز پدیده های اجتماعی مقابله کنند، "معلول علت" را اعدام می کنند. همان کاری که از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی انجام داده اند و می دهند. ولی نه تنها از تعداد فاحشه های مرد و زن کاسته نشده است، بلکه ده ها برابر بر تعداد آن ها افزوده شده است. بنا به تحقیقی که نتایج آن به تازگی منتشر شده است، سن فاحشه گری از سی سالگی در هنگام بروز انقلاب یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت، به زیر 15 سالگی رسیده است و به مدد اعدام های بیشمار جمهوری اسلامی، گسترش یافته است.1
با وجود اعدام های بسیار گسترده، نه تنها مصرف و فروش مواد مخدر کاهش نیافته است، بلکه صدها هزار تن آدم بیکار، به خیل فروشندگان و مصرف کنندگان مواد مخدر افزوده شده اند. این در حالی است که ده ها هزار ایرانی، به این اتهام و با تایید نمایندگان قانون و شرع، در این سی سال کشته شده اند تا گرسنگی و تشنگی خونخواران حاکم بر ایران، تامین شود. اما هیچ وقت علامت سوالی در مقابل چرایی، علت وجود، و دلیل تدام و افزایش پدیده هایی که نمی خواهند باشد ولی هست، نگذاشته اند. چون آن ها برگزیدگان مردم نبوده اند که برای کاهش بلایایی که بر سرشان می آید، برنامه ریزی کنند. آن ها، منتخبان مرده خواران بوده اند و هستند و برای رفع نیازهای آن ها، اقدام کرده اند و می کنند.1
همین گرگ هایی که با نام چوپان مسلمان، به مجلس گله ها راه یافته اند و به همان دین اسلام قسم خورده اند که از منافع مردم ایران حمایت کنند، در یکی از اولین کارهای خود، هفت جرم جدید تراشیده و به لیست ده ها جرمی که محکومانشان باید اعدام شوند، افزوده اند. از میان حدود دویست و نود مجلس نشین ایران، تنها یک تن با پیشنهاد اعدام برای هفت پدیده اجتماعی، مخالفت کرده است. بقیه با این جرم تراشی ها موافق بوده اند و به تصویب هر چه سریع تر این موارد( برای کشتار بیشتر مردم ایران فقیر و خوار ایران) رای داده اند.1
از این به بعد، در کنار حکم اعدام برای قاتلان، برای دزدان مسلح، برای مهاجمان به نمایندگان مجلس و دیگر مسئولان محترم کشور، برای توهین گنندگان به خامنه ای و خمینی، توهین کنندگان به مراجع دینی که جیب ملت را غارت می کنند اما در فکر آنان نیستند، برای توهین گران به پیامبر اسلام و امامان شیعه، برای مرتدان از اسلام، برای زناگران متاهل، و ... حکم اعدام به جرایمی كه به امنیت اجتماعی و روانی جامعه، اخلال ایجاد می‌كند هم تسری خواهد یافت و جرایمی از قبیل راهزنی و سرقت مسلحانه، تجاوز به عنف، تشكیل باندهای فساد و فحشا، تاسیس و دایر كردن وبلاگ و سایت مروج فساد و فحشا و الحاد، قاچاق انسان به منظور استفاده جنسی، شرارت، آدم‌ربایی به قصد تجاوز و یا اخاذی ، با لیست های قبلی اضافه خواهد شد.1
راستی بر سر مردم ایران چه آمده است که زامبی و خونخوار شده اند؟ اگر چنین نیست، پس چرا تشنگان به مرگ و ویرانی را به مسند تصویب قانون گماشته اند؟ مگر غیر از ایرانیان، آن ها را به ایران صادر کرده و به مجلس برده اند؟ نه! به عقیده من، ذائقه مردم ما تغییر کرده است. مردم ایران از کشتن دیگران و تماشای اعدام، لذت می برند. اگر چنین نیست، چرا در پای چوبه های داری که در کوچه ها و خیابان ها علم می شود، شورش نمی کنند و از اعدام انسان ها در خیابان ها، ناخشنودیشان را نشان نمی دهند؟ یا اگر اهل شورش و اعتراض نیستند، چرا به تماشا می روند؟ به عقیده من، تماشای این قصه های پر غصه، بخشی از تفریح رضایت بخش زامبی های ایرانی شده است. اما خودمان به روی نامبارکمان نمی آوریم. آیا چنین نیست؟
انصاف

Wednesday, July 2, 2008

جام زهر در راه رهبران ایران است

خامنه ای هم مانند سلفش؛ خمینی، جام زهر را خواهد نوشید
صدای طبل جنگ غرب و ایران از ماه ها قبل، از دور به گوش می رسید . اما خیلی ها نمی خواستند به آن صدای ترسناک گوش کنند. تحریم های اولیه سازمان ملل یکی بعد از دیگری، جان گرفتند و گلوی مردم بینوای ایران را فشردند. گرانی چنگ به جان مردم انداخت. رهبران ایران به جای چاره برای کار، به دامن امام زمانشان چنگ انداختند که کاری هم از او ساخته نیست. چرا که نه کارخانه دارد، نه مزرعه و نه می تواند از فشارهای وارده به مردم بکاهد.1
تا این که در خارج از شورای امنیت سازمان ملل متحد، کشورهای اروپایی هم با آمریکا هم صدا شده و به تدریج، از آمریکا هم دو آتشه تر شدند. چرا که آن ها کوتاهی در جلوگیری از دو جنگ جهانی را در کارنامه های خودشان دارند و عبرت گرفته اند.1
در این میان، آقای احمدی نژاد و دیگر رهبران ایران بیکار ننشستند و هر از گاهی به روی آتش رو به خاموشی، نفت ریختند و با تحریک اسرائیل و تهدید آن به جنگ و قتل عام (غیر مستقیم) دنیا را قانع کردند که ایران برای امنیت بین المللی "خطرناک" است.1
در مقابل، اسرائیل هم همه توانایی خود را بکار گرفت و دنیا را به خطر و جنگ در آستانه وقوع و احتمال قتل عام یهودیان به دست مسلمانان (ایرانیان)، متوجه ساخت و حق مسلم خود دانست که به توانایی های نظامی و تهدید های ایران، پاسخ دهد. همان که خمینی "موشگ جواب موشک" خوانده بود.1
در رسانه ها اعلام شد که اسرائیل (و حتی آمریکا) به ایرام حمله خواهد کرد. بدیهی است که در صورت وقوع چنین جنگی و حتی جنگ پیشگیرانه اسرائیل و آمریکا، آمریکا و اروپا از اسرائیل پشتیبانی خواهند کرد. یواش یواش، ایران را به حمله مستقیم هم تهدید کردند. نه تنها داد و ستد با ایران را (در اغلب زمینه ها) متوقف کرده اند، بلکه اموال شرکت ها و بانک های ایرانی را هم متوقف ساختند تا ایران نتواند از آن ها استفاده کند.1
اکنون هم بر سر تحریم فروش بنزین به ایران بحث می کنند. کافی است که به این کار، همه ی کشورهای اروپایی هم تن دهند و از فروش بنزین به ایران خودداری کنند. در این صورت، کمتر وسیله نقلیه ای در ایران به حرکت در خواهد آمد. گزافه گویی های خامنه ای و اطرافیانش، با اولین باد خواهند رفت. در چنین شرایطی، ایران نخواهد توانست تعداد زیادی از هواپیماهایش را برای مدتی طولانی به پرواز در آورد. کامیون های سوخت، غذا و دارو به همه شهرها نخواهند رفت. کامیون های نظامی و تانگ های چندانی برای جنگ، راهی نخواهند شد. بیکاری، گرانی چندین برابر وضعیت فعلی شده و گرسنگی، به خانه ها یورش خواهد برد و مردم به ستوه آمده را به خیابان ها خواهد کشید.غارت اموال عمومی و خصوصی
اما نباید خامنه ای و دولت احمدی نژاد را هم دست کم گرفت. آن ها هم دست روی دست نگذاشته اند. در سه سال گذشته، واردات را زیاد کرده اند. به بیکاری، دامن زده اند. چرا؟ چون می دانند که مردم از جنگ طلبی های حکومت و نظام، به تنگ آمده اند. می دانند که مردم، کار، زندگی، آرامش و رفاه می خواهند. دوستی با همه مردم دنیا را طالبند، نه دشمنی. برای همین، رهبران ایران به تجربه آموخته اند که اگر مردم کار داشته باشند، کسی به عضویت بسیج نخواهد رفت و جانش را برای اهداف خامنه ای و احمدی نژاد، قربانی نخواهد ساخت. آن ها طرح قدیمی، " احتیاج، شیران را روباه صفت می کند" را پیشه ساخته اند تا اگر جنگی رخ داد، مردم را به لشگر های جدید سپاه پاسداران جذب و جلب کنند. سی و یک لشگری که در زمان جنگ ایران و عراق هم سابقه نداشت و این همه نبود.1
اما باید بدانند که لشگریان صدام حسین که با تعداد اندکتر از جنگجویان ایران، هشت سال در مقابل ایرانیان ایستادند و از بسیجیان ایران ماهرتر و پرایمان تر بودند، از جنگ با نیروهای آمریکایی در رفتند و جانشان را به دندان هایشان گرفته و گریختند. صدام حسین با آن همه شاهنامه خوانی های جنگی، به سوراخی در دل زمین پناه برد و حتی نتوانست و فرصت نکرد تا ریشش را بتراشد. مطمئنا مردم ما هم چنین خواهند کرد. چرا که نه با آمریکایی ها دشمنی دارند، نه با اسرائیلیان.1
در همین حال، فشارهای دیگری هم به ایران آوردند. به دولت مردان ایران نشان دادند که خطر رهبران بیعقل ایران را جدی گرفته اند و زیاد هم ناز ایران و رهبرانش را نخواهند کشید. برای همین، ابتدا سازمان مجاهدین خلق ایران که جمهوری اسلامی آن ها را "منافق" می خواند را از لیست "تروریست" ها خارج ساختند. سپس، حساب های بانکی آن ها را که در گذشته مسدود کرده بودند، همزمان با با مسدود کردن حساب های بانک ملی ایران، آزاد کردند. به آن ها اجازه دادند تا در شهر "پاریس" جمع شوند و قدرت مخالفان مسلح جمهوری اسلامی را به نمایش گذاشتند و بدین وسیله، به همه ناظران و سیاستمداران اعلام کردند که از همه امکان های موجود، برای به زانو درآوردن رهبرانی همچون خامنه ای و احمدی نژاد استفاده خواهند کرد.1
امروز هم نامه دکتر علی اکبر ولایتی که حدود شانزده سال وزیر امور خارجه ایران بود و از دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی "مشاور عالی رهبر در امور بین الملل" شده است، در نشریات مهم سه کشور اروپایی منتشر شده و در اروپا و امریکا سر و صدا براه انداخته است که "ولایتی از زبان خامنه ای سخن می گوید و خامنه ای را صلح طلب می خواند."1
لذا، گمان می کنم که تا چند مدت دیگر، نامه خود آیت الله خامنه ای منتشر شود و"مصلحت در این بود که با دشمن وارد جنگ نشده و سختی های جنگ را بر آحاد مردم تحمیل نکنیم..." گفته، جام زهر را همچون آیت الله قبلی، با بکشد.1
اما تا کنون دیر شده و باز هم بسیار دیر خواهد شد. چرا که میلیون ها ایرانی را در دل مشکل روز افزون و غیر قابل حل (به این زودی ها) بیشتر و عمیق ترغرق خواهد ساخت. روند توسعه ایران را نسبت به کشورهای عقب مانده تر، برای ده ها سال دیگر، به تعویق خواهد انداخت. آقا جان! مادرت مرده ات، بفدایت! تعصب بخرج نده و این جام را زود بنوش تا مردم، کمتر تحت فشار قرار بگیرند. این، برای تو هم چندان بد نمی شود.1

Monday, June 30, 2008

در باره چه ها می خواستم بنویسم

فراموش کردم.1
می خواستم در باره چند موضوع، اما به اختصار، بنویسم. در باره افزایش احتمال "تحریم فروش بنزین به ایران و تاثیرات آن"، در مورد "برگزیده شدن محمد خاتمی به کاندیداتوری مجمع روحانیون مبارز"، چرایی "بازگشت دوباره سازمان مجاهدین خلق ایران به صحنه سیاست" هم موضوع بعدی بود، رواج مجدد "بیماری سرخک در استان های شمالی ایران و واکسن هایی که در ایران به کودکان زده می شود" هم مورد علاقه ام است. چرایی "تشکیل 31 لشگر جنگی سپاه پاسداران در 31 استان" هم موضوع آخری بود که تمایل به نوشتن شان داشتم. اما همه برای آینده بمانند.1

نه! به تجربه اش می ارزد

نه به تجربه اش می ارزد. من هم می توانم
دو روزه که نمی توانستم وارد وبلاگم شوم. از آدرسش و ایمیلش هم خوشم نمی آمد. "دیلیت" ش کردم. این بیماری همیشگی من بوده و است. آن قدر با وبلاگ ها بازی کردم که بالاخره هم، همه چیزش را گم کردم.1
از ادامه دادن به این کار صرف نظر کردم." نه! نه آقاجان! کار، کار من نیست. وقت و حوصله می خواهد که من ندارم." با خودم گفتم. چند شب قبل، تا صبح بیدار مانده بودم تا آخرین مقاله ام را نوشته و در آن وبلاگ خراب شده، جابگذارم. 1
از طرف دیگر، در وبلاگ نویسی باید ساده، روان و از همه مهمتر، باید " کوتاه" نوشت. اما من روده درازی های روزنامه نگاری را در سرم دارم. هنوز، خیلی روده درازی می کنم.1
ولی امروز، همه چیز، به طور ناگهانی به خاطرم آمد. همه چیز را ویران کردم و از نو درست کردم. برای همین هم سه مقاله قبلی را از "ورد" برداشتم و در این وبلاگ گذاشتم. با خودم هم عهد کرده ام تا کوتاه بنویسم. این هم از کوتاه نویسی امشب من. دراز بنویسم، چه می کنم.1

سه مقاله از وبلاگ چند روز قبل

Monday, June 30, 2008
افتخار بزرگی است تا در کشوری به دنیا بیایی که رهبرانش به زندگی، خوشبختی، رفاه، امنیت، آرامش، سلامتی، زنده بودن و ... تو، این همه اهمیت بدهند.1

بیایید انصاف بخرج بدهید و بپذیرید که ملت ایران، ملت بد ذاتی است! فرق بین خوب و بد ، زشت و زیبا، خدمت و خیانت، و ... را نمی فهمد. قدردان زحمات مسئولان و رهبران کشورش نیست. هست؟

کدم دولت در جهان معاصر را می شناسید که به اندازه رهبران ایران به مردمشان خدمت کرده باشند، اما قدر ندیده باشند؟

آیا دولتی را می شناسید که وقتی یکی از افراد وفادار به خودش هم گروگان گرفته می شود، به اندازه دولت ایران، به اسلام و شهادت اهمیت بدهد؟ چرا که اسلام مهم تر از جان افراد است. نیست؟ باید به جان و سلامتی گروگان ها اهمیتی نداد و گفت: نباید به گروگان گیران امتیازی داده شود؟ این اسرائیل را بنگرید. چقدر ملتش را ناز نازی به بار می آورد و در مقابل مسلمانان چه قدر ضعیف است. می گوید، استخوان سربازان من را که چندین سال قبل مرده اند و استخوان هایشان هم پوسیده است را به من تحویل بدهید تا در مقابل هر جسد پوسیده، حدود سی (30) زندانی را آزاد کنم.1

ولی رهبران ما به جند الله در سیستان و بلوچستان می گویند که باج نخواهند داد.
1
اگر جندالله می تواند و جراتش را دارد، خدمتی به مردم شهید پرور ما بکنند و همه آن گروگان ها را گردن بزند. مگر مادران و زنان ما مرده اند؟ یا به تخم و رحم مردان و زنان شهید پرورمان تیر خورده است؟ همین شب می خوابند و صدها شهید آینده، به جامعه تحویل می دهند. من به جرات می گویم که جندالله می ترسد تا گروگان ها را شهید کند و کارشان، "جنگ "روانی" است.1

مگر بچه های ما، فرزندان خامنه ای و رفسنجانی و احمدی نژاد و ... هستند که خیلی مهم باشند و بود و نبودشان، به بود و نبود اسلام ربط داشته باشد؟ اگر فرزندان آن ها گروگان بودند، باید تا حال نشان می دادیم که جندالله، هم با مردم ایران، هم با دین اسلام و هم با علمای اسلام، بد رفتاری کرده است. باید همه امکانات دولت و ملت را برای آزادی فرزندان آن بزرگان دین، جمع می کردیم.1

موضوع خواهر آقا سید علی خامنه ای را فراموش کنید که برای مدتی بی شوهر ماند. آخر، شوهر خواهرش هم از علمای بزرگ اسلام بوده و است. گر چه در زمان جنگ همکار صدام، در عراق بود و بر ضد ما سخنرانی و تبلیغ می کرد. خوب، ایشان، هم شوهر خواهر آقا(!) بودند و هم از علمای اسلام بودند که قلمشان از خون صدها شهید برتر است. نباید خواهر آیت الله خامنه ای شب ها بدون شوهر می خوابید. برای همین بود که آقا سیدعلی، شوهر خواهرشان را با عزت و احترام از عراق به ایران آوردند و بر روی سرش، آب پاک ریختند و غسلش دادند. نمی شد چشم خواهر رهبر یک ملت شهید پرور را اشگبار گذاشت. می شد؟

این سربازان و درجه داران و افسران که به گروگان رفته اند، چه چیز آیت الله خامنه ای و دیگر آیت الله های بزرگوارمان هستند که برای آزادی فرزندانشان دلمان بطپد. بخواهیم، برویم و در راه نجاتشان یا آزادیشان، شهید شویم. ها؟
بگذارید بمیرند. این همه ملت. هفتاد میلیون! کم عددی نیست! اگر شهید شوند، چند شهید به شهر ها می آوریم. در شهرها می چرخانیم. به مردم نشان می دهیم که "دشمن" داریم و باید برای شهادت حاضر باشند. باید سختی ها را در راه اسلام و علما، به جان بخرند. شهادت افتخار بزرگی برای همه ملت ایران است. ملت ما خیلی خیلی شریفند. خیلی خیلی نجیبند. خیلی خیلی با ایمانند. خیلی خیلی خیلی شهید پرورند. اصلا بچه می زایند تا شهید شوند. مگر خدا لباس شهادت را به تن ملت ما ندوخته است. مگر تنها راه همخوابگی با ده ها حوری زیبای بهشتی، شهادت نیست؟ مگر تنها راه خانه دار شدن، شهادت نیست؟ مگر تنها راه عبور از این دنیا و رسیدن به خدا، شهادت نیست؟ مگر تنها راه رهایی از دست این همه گرانی و تورم هم شهادت نیست؟ مگر تنها راه رهایی از بیکاری هم شهادت نیست؟ مگر تنها راه شندر غاز کمک مالی به خانواده هایمان، شهادت نیست؟ مگر تنها راه ورود آسان فرزندانمان به دانشگاه ها هم شهادت نیست؟ پس چرا باید از شهادت بترسیم و شهید نشویم؟ برای بدست آوردن این همه خوبی، دادن یک جان ناقابل به رهبران سیاسی و دینی ایران کافی نیست. باید هزاران جان می داشتیم تا هزاران بار در راه آن ها شهید می شدیم. تا هم دین اسلام، هم پیغمبر، هم امام علی، هم امام حسین، هم شهدای کربلا، هم خانم فاطمه، هم خانم زینب، هم امام زمان و هم علمای اعلام اسلام، از ما راضی می شدند. حیف که یک جان بیشتر نداریم.1

به من چه که آیت الله خامنه ای و فرزندانش چه می کنند؟ شاید فرزندان مراجع بزرگوار، بهشت را نمی خواهند. شاید پدران آن ها توانسته اند در همین دنیا بهشت فرزندانشان را تامین کنند. من و پدرم که نتوانسته ایم. پس چرا از شهادت بترسیم؟ اصلا چرا یکی پیدا نمی شود که ما را گروگان بگیرد و شهید کند. من از آیت الله خامنه ای عزیزتر از جانم تقاضای عاجزانه می کنم که پول و ثروت ملت ایران را به گروگان گیران ندهند. به خواست آنان، زندانیان جند الله و اشرار را آزاد کرده یا با گروگان ها مبادله نکنند. تا گروگان ها شهید شوند. در مقابل، ما هم زندانیان آن ها را اعدام کنیم. تا به منافع اسلام و علمای اسلام خدشه ای وارد نشود.1

Posted by انصاف at 12:18 AM 0 comments

Saturday, June 28, 2008

امروز 28 جولای 2008 در شهر تورنتوی کانادا، آغاز هفته "لیزبین" ها و "گی " ها یا زنان و مردانی است که با هم جنس خوشان ازدواج و زندگی می کنند. آنان، یک هفته تمام از همه جای دنیا به آن شهر خواهند رفت تا بدون رو در بایستی، خجالت و احساس شرم، برهنه شوند. در باره روش های همخوابگی با همفکر ها و همجنس هایشان و گفتگو کرده ... ، تکنولوزی ها را به نمایش بگذارند و برای بچنگ آوردن حقوق بیشتر در دیگر نقاط دنیا که در آن ها آزادی عمل قانونی ندارند، هم فکری بکنند. بزودی عکس ها و فیلم های آنان بر روی صفحه های مطبوعات و صفحه های تلویزیون ها و اینترنت خواهد آمد تا ما هم آن ها را ببینیم.1

در همین حال که آن ها از آزادی داده شده به آنان لذت می برند، در کشور ما، وجودشان انکار می شود. با این حال آماری که در کشور ما منتشر می شود، خبر می دهد که ما ایرانیان هم در سال های آیند (15 تا 20 سال آینده) بیش از هم اکنون با این پدیده اجتماعی رو به رو خواهیم شد.1

اگر باور نمی کنید، به این آماری که امروز؛ 28 جولای 2008 منتشر شد توجه فرمایید:1

به گزارش خبرگزاري فارس از ايلام، سعيد عبودي ظهر امروز در آيين معارفه مدير كل ثبت احوال استان ايلام افزود: در سه ماهه اول امسال 340 هزار نفر در كشور ثبت ولادت شده‌اند. وي ادامه داد: از اين تعداد متولدين به ازاي هر 105 پسر، يكصد دختر ثبت ولادت شده و از مجموع اين افراد، يك سوم آنان به نام حضرت فاطمه (س) نامگذاري شده‌اند."1"

اگر دو ریالیتان افتاد که هیچ. اگر نیفتاد، من کمکتان می کنم. به این جمله آقای سعید عبودی توجه فرمایید"... به ازای هر 105 پسر، یکصد دختر..." گرفتید؟

نه! باشد. برای این که متوجه بشوید به تاریخ چند سال قبل بر می گردم. در عرض چند سال ناقابل بعد از انقلاب1358 جمعیت ایران به کمک تبلیغات ملاها، دوبرابر شد. وقتی جنگ ایران و عراق رخ داد، پسرها و مردان در جنگ کشته شدند. می توان حدس زد که به خاطر نگرانی روانی مردم از کشته شدن فرزندانشان در جنگ، بدن های هوشمند آدم ها، به جای تولید پسر برای کشته شدن در جنگ، دختر تولید کردند. در آن زمان، ملاها و رهبران سیاسی و مذهبی ایران با هر فریاد "کنترل جمعیت" متخصصان و جمعیت شناسان، مخالفت می کردند و انان را مخالفان نظریه افزایش تعداد مسلمانان بر تعداد دیگر ادیان بحساب می آوردند... ولی وقتی جنگ به پایان رسید و علی اکبر هاشمی بهرمانی یا رفسنجانی سکان ریاست جمهوری ایران را بدست گرفت، به توصیه جمعیت شناسانی چون دکتر خسروی گوش فرا داد و به کنترل جمعیت روی آورد. اما بسیار دیر شده بود. چرا که پیش بینی های آنان در آینده نزدیک به وقوع می پیوست و برای مردم ایران که تنها به فکر تولید فرزند بودند و از تولید امکانات لازم برای زندگی راحت و آسوده فرزندانشان چشم پوشیده بودند (گرانی، فقر، بیکاری، قتل هم دیگر، فساد، فاحشگی، قتل های ناموسی، رواج بی اخلاقی ها و ...) را به ارمغان می آورد.1

کودکان، بسرعت برق بزرگ شدند. کار نبود. ولی باید زندگی می کردند و گرسنه نمی ماندند. فاحشگی و فروش مواد مخدر، سرقت و ... راه های آسانی برای تامین زندگی بود و است. به آرامی هنجارهایی که در طول هزاران سال ذخیره شده و بند تومبان جامعه را نگه داشته بود، از هم باز شد و همه بر سیل رفت.1

چون تعداد دختران و پسران، طبق تناسب ذاتی و طبیعی خود نبود و هنوز هم نیست. تعداد دخترها زیاد بود. باید ازدواج می کردند. اما تعداد مردها کمتر بود. شوهر پیدا نمی کردند. پس باید به روسپیگری و فاحشگی روی می آوردند تا به نیازهای طبیعی خودشان جواب بدهند.شد آن چه که شد و دیدیم و می بینیم نتیجه آن چه که کاشته ایم.1

اما اکنون اتفاق بر عکس آن دوران دارد اتفاق می افتد. تن هوشمند مادران و پدران نمی خواهد فرزندانشان دختر بوجود بیایند که در قانون اسلام حق و حقوقی ندارند. آدم حساب نمی شوند. مجبورند تا فاحشگی بکنند. برای همین هم تن هوشمند ایرانیان، می کوشد تا فرزندانی بوجود بیاورد که خود فروشی نکنند. حق کار و آزادی بیشتری از دختران و زنان داشته باشند. از جنسی باشند کخ حق داشته باشند تا بدون اجازه خانواده یا شریک زندگیشان سفر کنند. درس بخوانند. برای بدست آوردن کار، از مرزها بگذرند. و...1

به گفته جمعیت شناسان، باید در مقابل تولد هر 97 یا 98 نوزاد پسر، 104 یا 105 دختر به دنیا بیاید تا توازن جمعیتی برقرار باشد و برای ازدواج و تامین نیازهای جنسی و سکسی هم، با مشکلی روبرو نشوند. اما بنا به آماری که امروز منتشر شده و شما هم آن را در ابتدای همین مطلب ملاحظه فرمودید، در مقابل هر 104 پسر، تنها 100 دختر زاده شده است. این بدان معنی است که در حدود 15 تا 20 سال بعد، موج جدیدی از ناهنجاری ها در جامعه ما رواج خواهد یافت و آن، گسترش رابطه مرد با مرد آن هم به شکل بسیار گسترده تر خواهد بود که به آن در زبان فارسی "بچه بازی" و در زبان های دیگر "گی" می گویند.1

متاسفانه، اکنون نمی دانیم که چه تعداد از زنان و دختران ایرانی به رابطه با جنس مخالف روی آورده و با هم جنس خود زناشویی کرده اند، ولی می دانیم که سخت گیری دولت اسلامی بر رابطه زن و مرد به طور آزاد و دل بخواهی، باعث رواج هر چند اندک بچه بازی یا گی در ایران به خصوص در شهرهای بزرگی چون تهران شده است. شما می توانید با مراجعه با پارک دانشجو هم آن ها را ببینید.1

این جریان طبیعی، در چند سال آینده به موج بسیار بزرگتری بدل خواهد شد و گی ها یا بچه بازان ایرانی بسیار بیش از این در جامعه دیده خواهند شد. با هم ازدواج خواهند کرد. چرا که به اندازه کافی زن برای ارتباط سالم در جامعه برای همه مردان نخواهد بود.1

اگر شما ازدواج کرده اید، نگران نباشید. آب از سرتان گذشته است. کسانی باید نگران باشند که برای آینده ایران و ایرانیان نگران هستند. این تغییر جمعیت هم قابل کنترل و جبران است. تنها کافی است، اندکی جامعه را آرام کرده و به توصیه های متخصصان گوش داده شود.1


Posted by انصاف at 11:29 AM 0 comment 0


Friday, June 27, 2008

سلام و صد سلام

مدت ها بود که می خواستم وبلاگی سیاسی و خبری و حقوق بشری داشته باشم. وبلاگی برای همه. البته که وبلاگ خصوصی دارم که برای خودم، دل خودم است. اما در عرصه اجتماعی، هر کسی می نویسد. چرا من ننویسم؟
مدت ها به فکر نام وبلاگ بودم. بارها وبلاگ هایی را با نام های مختلف باز کردم. چند لحظه بعد از بینشان بردم. وقت نوشتن هم نداشتم. 1

ترکم. چرا در باره هر چه که در مورد این ملت می اندیشم، می بینم و می شنوم، ننویسم؟

چرا در مورد بزرگان این قوم بزرگ که بدون این که فرهنگ و زبان خودش را بر ایرانیان غیر ترک تحمیل کند، قرن ها بر ایران و ایرانیان حکومت کرد. چرا در باره تاریخ و ادبیاتش، در مورد انسان های بزرگ و تاریخ سازش، در باره انسان های فارس و تورک متعصب که تعصب شان، چشمانشان را بر روی حقیقت می بندد، در باره حق و حقوق انسانی و به خصوص انسان های تورک در آذربایجان ایران ننویسم؟

تصمیم گرفتم، بنویسم. در باره هر چه که پیش بیاید؛ از نیک و از بد روزگار، بنویسم. بدون این که نگران نان و آبم باشم. آخه نان و آب من به هر دو طرف این ماجرا، بسته است. من مثل خیلی ها نانم را از دست دولت نمی گیرم. بلکه با هر دو ملت تورک و فارس کار و همکاری می کنم. نان من به هر دوی آن ها وا بسته است. برای همین هم، از هر دو طرف پان تورک ها و پان فارس ها، کتک می خورم و خورده ام. همان طور که بزرگانی چون استاد بزرگ زبان و ادبیات فارسی؛ جناب آقای دکتر رضا براهنی که از بی مثال ایرانیانی است که به زبان فارسی خدمت کرده، ولی از دست عوام و تحصیل کرده قدر ناشناس فارس ها، کتک می خورد. اگر در باره تورک ها و هم خون هایش حرف می زند، هر دو طرف را بر می آشوبد که چرا چنین کردی و از حقوق تورک ها نوشتی و صدای بلندت، نوای و زاری تورک ها را به گوش جهانیان رساند؟ و آن دیگری می گوید: چرا تا به حال یک کتاب به تورکی ننوشته ای و نمی نویسی؟

البته که خودم را با چنان بزرگانی مقایسه نمی کنم. اقیانوس فضل و ادب دکتر براهنی کجا و چاه خشک و خالی من کجا. اما من هم به خاطر همین زبان مادری، حقوق و موضع سیاسی که دارم، از هر دو طرف افراطی، چماق و زخم زبان نوش می کنم و زندگیم سخت می گذرد. نمی خواهم بدتر از اینی که هشت، شود. برای همین، خواستم ناشناس بمانم. ناشناس ناشناس! چه اشکالی دارد. 1

من تورکم. تورک آذربایجانی هستم که در ایران واقع شده و پایتخت آن، شهر عقب نگه داشته شده تبریز است. ایران را هم دوست دارم. اما نه به اندازه آذربایجانم. دلم نمی خواهد از ایران جدا بشویم. نه به خاطر آن که ایران و فارس ها از دوران پهلوی ها و جمهوری اسلامی، حق و حقوق ما را داده اند که نداده اند و بر ندادن حقوقمان هم اصرار می کنند. بلکه، به خاطر همین ظلم هشتاد ساله، ما ملت های ایرانی با هم بیشتر از گذشته ولی یک طرفه، آشنا شده ایم. از نفت و دیگر سرمایه های ایران استفاده می کنیم که چندان هم قابل چشم پوشی نیست.1

این و دیگر دلایلی که در آینده خواهم نوشت، دلیلی بر آن نمی شود که به هر بها و قیمتی، تن به ذلت و ظلم ایران یک بانده که تنها برای زبان فارسی و فارس زبانان باز است که در آن جایی برای ایرانیان غیرفارس نیست، بدهیم. گر چه مخالف تجزیه هستم. اما در عالم سیاست، هر گزینه ای را بر روی میز می گذارند و بررسی می کنند و بعد از مذاکره و مباحثه ها، به انتخاب تاکتیک ها می پردازند.1

تاکتیک ها، برای کوتاه مدت و برای نیل به هدف یا هدف های نهایی، تغییر می کنند. اما اشتراتژی ها که "به دست آوردن حقوق انسانی و برابر یا بیشتر از فارس ها"است، ثابت خواهد ماند. لذا ممکن است، من هم روزی در مقابله با افراط گرایی فارس های روشنفکر، حکومتیان و سیاستمداران سراسری که در ایران یا خارج از آن ساکن هستند، دست بردن به سلاح برای گرفتن حقوق خودمان را مجاز بدانم.1

ولی هنوز امیدوارم. چرا که در عالم سیاسی، سیاست و چانه زنی و مذاکره، کم هزینه ترین راه حل برای ایصال به مطلوب است. برای همین، نباید راه را به این زودی ها به مسیر تجزیه طلبی و تاسیس یک کشور یا کشورهای دیگر در کنار ایران، برد.1

آیا فارس های ایرانی چنان جامد، خشک و متعصب هستند که نمی توان با آن ها بر سر مسایل انسانی، حقوق و منافعلی ملی یا منافع ملی منطقه ای به تفاهم رسید؟ در حالی که برای "حقوق بشر" سینه چاک می کنند.1

تصور می کنم که در عالم سیاست و سیاستمداری، هر چیزی امکان پذیر است. نباید عجله کرد. این چنین کارهایی با عجله، راه به جایی نمی برند. اگر هم راه به جایی ببرند، به خون ریزی و گشتارگاه ها ختم خواهند شد.1

امیدوارم، ایرانیانی که دلشان برای انسان ها و حقوق انسانی ایرانیان می تپد، به این مسئله بیاندیشند و آینده را از هم اکنون با دشمنی و خونریزی نقاشی نکنند. عقلای ایرانیان تورک، فارس، عرب، کرد، ترکمن، شمالی، مازنی، خراسانی، سیستانی و بلوچستانی، لر و بختیاری، بوشهری و ... را فرا می خوانم تا بیایند و حقوق هم را برسمیت بشناسند و از خون ریزی های احتمالی که احتمالش هم کم نیست، در آینده بکاهند. موفق باشید!1

Posted by انصاف at 10:58 PM 0 comments